در تسخیر لانه جاسوسی، در اطراف دانشگاه نگهبانی می دادم. حضورم در آمل ضروری تر از لبنان بود. مجروحیتم را به هیچ بهایی نمی فروشم.
سال ۶۲ و با توجه به آموزش های تخصصی که در این زمینه دیده بودم با آمادگی کامل و طی ماموریتی به لبنان رفتم. ماموریتم چهار ماه طول کشید و دوباره به سپاه آمل برگشتم.
توضیحاتی در رابطه با سردار: سن و سالی از او گذشته، کودک کارتون های سیاه و سفید دیروزی که قهرمانانش بچه یتیم ها بودند و پول های شان را داخل قلک های نارنجکی می ریختند و به جبهه می فرستادند.
خواب با چشمانش بیگانه است از بس که از تک سرفه های خشک و با صدای ناله بیدار شده است. همه چیز از بیرون رو به راه می باشد اما هر نفسش دردی است که می کشد و بر زبان نمی آورد