شهید مجید قلیچ در سال ۱۳۳۹ در شهر آمل دیده به جهان گشود . وی تا کلاس چهارم نظری درس خواند . در زندگی، ساده و از اخلاق خوب اسلامی برخوردار بود همچنین با خانواده و مردم بسیار مهربان و رئوف بود .
شهید مجید قلیچ مسئول انجمن اسلامی چهارده معصوم و از افراد حزب اللهی و مورد اعتماد مردم بود و همیشه از امام و اسلام صحبت می کرد . دوبار به جبهه حق علیه باطل عازم شد که هر بار ۳ ماه در آنجا به سر برد . همیشه از خانواده خود می خواست که امام را دعا و سلامتی او را از حضرت ولی عصر(عج) طلب کنند .
پدرش نقل می کرد به او گفتم : “پسرم مواظب خودت باش. نکند این مزدوران کوردل به تو حمله کنند” . او در جواب گفت پدر جان هیچ وقت آنها از روبرو به من حمله نمی کنند بلکه از پشت یا در شب حمله می کنند که همین طور هم شد . ساعت ۱۲:۳۰ شب ۶/۱۱/۶۰ در انجمن اسلامی بود که صدای تیراندازی راشنید ، فوراً با موتور عازم سپاه شد تا از جریان مطلع گردد که در نزدیکی سپاه از درون کوچه ای موتور او را به رگبار گلوله بستند ولی او آسیبی ندید و از موتور پیاده شد . بعد از پیاده شدن از موتور تیری به شکم او اصابت کرد و حدود ۴ الی ۵ دقیقه زنده بود و فریاد زد “لا اله الاالله”، “یا ابوالفضل” تا به شهادت رسید و با قطره قطره جوشش خونش حق را از باطل جدا و باطل را مفتضح ساخت .
وصیت نامه شهید مجید قلیچ
بسم الله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله الفتح* و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا* فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا*
چون هنگام فتح و پیروزی خدا فرا رسد و در آن روز مردم را بنگری که فوج فوج به دین خدا داخل می شوند . در آن وقت خدای خود را حمد و ستایش کن و پاک و منزه دان و از او مغفرت و آمرزش طلب که او خدای بسیار توبه پذیر است .
بنام کسی که هستی وجودم برای اوست و زنده ماندنم به دست اوست و با نام کسی که به تمام قلبها الهام می بخشد و به نام کسی که پیامبران را در میان انسانها فرستاد . به نام خدای حسین بن علی که سالار شهیدان است و درس شهادت را به ما فرزندان اسلام آموخت و به نام کسی که در تمام قلبها جای گزین است .
سلام و درود به رهبر عزیز که با سخنان ارزنده اش بر بدن تمام ظالمان و جباران لرزه می افکند و با آنها به ستیز می پردازد . بدین منظور می خواهم دستهای رهبر عزیز را بوسه زنم . اکنون که در حال نوشتن این وصیت نامه هستم چیزی در زندگی بجز جانم ندارم که در راه اسلام تقدیم کنم لذا « آنقدر در دریای خون شنا می کنم تا به ساحل آزادی برسم »
برادران و خواهران مسلمان و مبارز ، بدانید که از مرگ گریزی نیست و به هر جا قدم نهی ملک خداست پس طبق چنین منطقی چه بهتر که در راه الله قدم نهیم و با آغوش گرم به استقبال مرگ بشتابیم تا خون بی ارزشمان را برای آبیاری درخت اسلام نثار کنیم.
خداوندا ، اگر خون من آن ارزش را دارد که درخت پر ثمر اسلام را آبیاری کند ، از تو می خواهم که هزاران جان به من دهی تا در این راه فدا کنم .
پدر عزیزم هرچند که من نتوانستم در طول زندگی حقوق فرزندی را نسبت به تو انجام دهم ، ولی می توانم در آخر عمرم از خدای بزرگ تقاضا نمایم که به تو صبر و تحمل عطا فرماید زیرا خداوند یاور صابران است .
مادر عزیزم اگر چه اکنون در حال جهاد اصغر می باشم ولی دعا کن که در حال انجام دادن جهاد کوچک، جهاد بزرگتر را نیز که همان مبارزه با نفس است انجام دهم .
به امید ظهور امام زمان و برقراری پرچم لا اله الا الله بر فراز آسمانها و ویرانی کاخهای ظلم و ستم .