یکی از جریانهای انحرافی که در اواسط دهه 1340 شمسی پدید آمد «سازمان مجاهدین خلق» با مبانی فکری سیاسی «التقاطی» بود.
اگرچه برخی از رهبران و بنیانگذاران آن انسانهای پاک، صالح و سالمی به لحاظ شخصیتی بودند ولی روندی را طی کردند که به تقابل با اسلام کشانده شد. تأسیس سازمان و نگرش علمی به مارکسیسم و اینکه مارکسیسم علم مبارزه است، شکل دادن هستههای مطالعاتیای بر اساس آثار مارکسیستها، مائوئیستها یا سوسیالیستهای چپ آمریکای لاتین، در نهان ازجمله این عوامل است. آنها بنای تشکیلاتی را گذاشتند که در ظاهر به نام اسلام بود و شاید هدف غایی آنها هم خدمت به اسلام و جامعه اسلامی بود، حتی برخی از آنها در محافل اسلامی تبریز و تهران با علمای صالح و مصلح ارتباط داشتند و اطمینان بزرگان به آنها، بعدها بخصوص در جریان سالهای 1353-1356 معضلاتی را به دنبال داشت.
شاید خطای بزرگ بنیانگذاران در درجه اول انفعال در برابر چپ و دوم عدم اطلاع دادن از ایجاد یک تشکیلات مبارزاتی و مشورت نمودن با اندیشمندان اسلامی و در نهایت پنهانکاری هستههای تحقیقاتیشان در راستای شکلگیری تفکر التقاطی در درون سازمان بود. البته درباره اینکه آیا همان زمان نفوذ، حضور یا حداقل مورد مشورت کردن اعضای سازمان با مارکسیستها وجود داشت، روایات مختلف است.
اما آنچه روند سازمان را طی سالهای 1353-1357 در درون زندان و بیرون به مارکسیسم کشاند، نقش «تقی شهرام» و فعالیت بیرونی «تراب حقشناس و حسین روحانی» بهعنوان نشانگر همان انحراف است، تا آنجا که مقاومت چند تن از متدینین سازمان منجر به شهادت و زخمی شدن و حتی نابودشدهشان شد که هنوز هم خبر کاملی از آنها در دسترس نیست و دیگر اینکه جریان تقی شهرام آیا برنامه ساواک بود؟ با هدایت سرویسهای اطلاعاتی دیگر صورت گرفت؟ آیا فرار شهرام از زندان ساری آنهم با سلاح، ساختگی بود یا خیر؟ همه در هالهای از ابهام است، اگرچه شواهد و قرائن نشان میدهد که این موارد هدایتشده بود.
آنچه امروز بهعنوان تاریخنگاری و تاریخپژوهی پیرامون سازمان باید مدنظر قرار بگیرد، در چند محور است:
1- اوضاع سیاسی و اجتماعی انقلاب ایران از نهضت تا تبعید حضرت امام خمینی (ره) در سالهای (1341-1343)
2- علل تأسیس سازمان، با توجه به جو اختناق، استبداد و درعینحال عدم کارایی در جریان ناسیونالیستی جبهه ملی و حزب توده ایران که هر دو در برابر سیاست آمریکا و شاه منفعل و بیبرنامه بودند.
3- پدید آمدن دو جریان و حرکت مسلحانه سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدایی خلق. اگرچه آنها ابتدا بهصورت محفل و اواخر دهه 1340 به شکل تشکیلات درآمدند.
4- عملکرد سازمان، نفوذ ساواک، دستگیری، زندان و اعدام آنها (1345-1350).
5- اوضاع سازمان پس از دستگیری، اعدام برخی رهبران، همکاری بخشی از اعضای سازمان با ساواک (1351-1357)
6- وضعیت، بحران و دگرگونی درونی سازمان در (1353-1357) که عمدتاً سایه مارکسیسم بر آن سنگینی مینمود. نکته قابلتوجه این است که عدهای سازمان را در درون و بیرون رها نمودند، جمعی میپنداشتند سازمان را میتوان اصلاح کرد و دستهای چهره نفاق را در زندان و بیرون به خود گرفتند. در حقیقت منافق اصلی افرادی بودند که اکثریت به مارکسیسم لنینیسم آنهم در داخل و خارج گرایش پیدا کردند.
7- وضعیت سازمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا حرکت نظامی (1358-1360) دوران نفاق، تشنج، درگیری، تلاش برای ایجاد نفاق در جامعه، همکاری با حزب دموکرات کردستان، چریکهای فدایی خلق و... طرح مسائل انحرافی در کشاکش مبارزه ملت با آمریکا، انگلیس، اسرائیل و عوامل استکبار خاصه سلطنتطلبان و نهایتاً در اوج دفاع مقدس ملت ما در برابر تجاوزات رژیم بعث عراق.
8- آغاز پیوند نامقدس جریانهای ملی، چپ و التقاطی با «دفتر هماهنگی رئیسجمهور با مردم» (17 شهریور 1359 تا 25 خرداد 1360)، در حقیقت حرکتی براندازانه که در رأس آن ابوالحسن بنیصدر و یک زاویه آن سازمان مجاهدین خلق و ضلع سوم جریانهای ملی، چپ و شاهنشاهی بودند.
9- جریان 30 خرداد و حرکت سازمان برای مبارزه مسلحانه، آغاز ترورها، انفجار نهادها توسط نفوذیهایی که در درون برخی مراکز و ارگانهای انقلابی داشتند. (30/3/1360 تا 1363) و نهایتاً در این مدت علیرغم جنگ تحمیلی و مشکلات جامعه، منافقین جنایات فراوانی را مرتکب شدند.
10- بررسی و تحلیل وضعیت سازمان در اروپا، آمریکا و حرکت بهسوی عراق و پیوند با صدام. اگرچه قبلاً مسئله جاسوسی آنها بهصورت مشخص مطرح بود، ولی در این زمان در حقیقت سازمان با عنوان ارتش آزادیبخش، عضوی از ارتش صدام شد که نهتنها جاسوسی نظامی میکردند بلکه با لیست استخبارات عراق به ترور نظامیان، روحانیان، پاسداران و ... میپرداختند و در همین زمان شورای مقاومت ملی با ریاست ابوالحسن بنیصدر، مدیریت مسعود رجوی و همکاری جریانهای ملی چپ و مائوئیستها خودنمایی کرد.
در شورا شاهد حضور سازمان چریکهای فدایی خلق، جریانی تحت عنوان «هویت»، حزب دموکرات کردستان، جنبش سیاسی به رهبری علیاصغر حاج سید جوادی، ناصر پاکدامن، منوچهر هزارخانی، مهدی خان باباتهرانی، مهدی ممکن، محمد شالچی هستیم که در حقیقت جریاناتی با حمایت غرب و به دنبال شکست انقلاب اسلامی و سقوط نظام جمهوری اسلامی بهحساب میآمدند.
این رویه در حالی است که در همین دوران سازمان ارتباط علنی با آمریکاییها، انگلیسیها و ... برقرار و از کمک مصر، عربستان، کویت و... برخوردار بودند.
در کنار همین حرکت، راهاندازی رادیو و تلویزیون در عراق، خانههای تیمی در ترکیه و پاکستان و جاسوسی نظامی و اطلاعاتی برای عراق و... تا سال 1367 وجود داشت. پس از قبول قطعنامه، حرکت سازمان با همکاری علنی ارتش عراق در قالب عملیات فروغ جاویدان، در تنگههای اطراف سرپل ذهاب، کرمانشاه و.. توسط نیروهای مردمی نابود شد و جمعی به هلاکت و دستهای دستگیر و متوالی گردیدند.
11- سازمان از سال 1368 تا 1390 تلاش نمود از پوسته نظامیگری، ترور و مسلح بودن بیرون آید و خود را در شمار جریانهای حقوق بشری و مبارزان پارلمانی قرار بدهد و با این هدف که مسلماً از اهداف غرب هم بود، در چند عرصه کارش را شروع نمود:
حذف ظاهری مسعود رجوی بهعنوان فرمانده نظامی و مسئول تمام ترورها، انفجارها و توطئهها.
مطرح نمودن مریم عضدانلو بهعنوان چهره سیاسی و خواهان فعالیت حقوق بشری و ترسیم چهره جدیدی از سازمان، منهای نظامیگری.
استفاده کشورهای منطقه (عربستان، کویت، اردن و ...) و کشورهای غربی (آمریکا، انگلیس، فرانسه و ...) از سازمان بهعنوان جاسوس و بعضاً بهعنوان اهرم فشار.
تلاش عوامل غرب و سازمان در داخل و خارج که از منافقین چهرهای انقلابی، منتقد و مخالف نظام جمهوری اسلامی به نمایش بگذارند و صبغه جنایت، خیانت و وابستگی سازمان را به سرویس عراق و غرب کمرنگ و بیرنگ نشان دهند.
انتشار مقالات، مصاحبهها و تحلیلهایی که توسط برخی عناصر ضد اسلامی، غیر اسلامی و بعضاً با تفکرات التقاطی طی بیست سال اخیر انتشار یافت در این راستا بودند. کتابها و نشریاتی که در غرب توسط تاریخنگاران و مدرسان تاریخ دانشگاههای اروپا آمریکا باهدف تبرئه سازمان و محکوم نمودن انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، تدوین، تدریس و منتشر شد نیز قابلتأمل است.
12- طرح سازمان بهعنوان یک فرقه و ترسیم و تحلیل یکبعدی در مورد فرقه بودن آن اگرچه توسط برخی مطرح میشود و ادله، براهین و مستنداتی در این خصوص ارائه داده و میگردد، ولی این ادعا کارنامه ترور بیش از 17 هزار نفر، انفجارها، جاسوسیها، خیانتها و حتی جنایات سازمان در مورد مردم کردستان عراق و درعینحال اعضای جداشده را بیرنگ و کمرنگ و بهتدریج محو مینماید و اینیک خطر بزرگ و تحریف نابخشودنی در عرصه تاریخنگاری خواهد بود. خصوصاً برای نسلهای سوم تا پنجم انقلاب و البته نسلهای بعد که اطلاعات کافی از درون و بیرون سازمان ندارند.
13- اکتفا کردن به افشای سازمان در حد مفاسد اخلاقی و حرکتهای شرمآور از رهبری (مسعود رجوی) از خانههای تیمی داخل و خارج گرفته تا از ازدواج ایدئولوژیکی مسعود و مریم، طلاق عمومی در سازمان و مفاسدی که در اروپا و آمریکا با آن دستبهگریبان است. اگرچه ابتذال و انحطاط سازمان نمایان میشود اما خباثت و خیانت اعضای این گروهک فراتر و عمیقتر از این موارد است.
حال با توجه به موضوعات مطرحشده و مسلماً مباحثی که مطرح نشد سؤالاتی به ذهن متبادر میشود، امروزه وظیفه چیست و چه باید کرد؟ آیا مسئله سازمان تمام شد و به زبالهدان تاریخ پیوست؟ آیا ما درباره سازمان نباید به کارهای پژوهشی و تحقیقاتی بپردازیم؟ آیا زمان آن نیست که اسناد اعضای سازمان را از سالهای (1344 تا 1357) در یک مرحله اسناد ساواک و سالهای (1358 تا 1360) مرحله دوم و نهایت اسناد (1360 تاکنون) را منتشر کنیم؟ آیا نباید تحقیقات گستردهتری توسط دانشگاهها، حوزههای علمیه و مراکز تاریخپژوهی ما صورت بگیرد؟
گفتنی است بهصورت پراکنده، کارهای درخور توجه و تقدیر منتشرشده است، اما در مورد تشکیلاتی که افزون بر نیمقرن با تاریخ ما گروه خورده است و بیش از سه دهه رویارویی با اسلام، انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را در کارنامه خود دارد، درخور نقد، بررسی و تحلیل است.
در این زمانه آیا وظیفه نهادهای اطلاعاتی، امنیتی، نظامی و انتظامی و دادگاههای انقلاب نیست که دریچهها و دربهای آرشیو خود را بر روی پژوهشگران گشوده و با نشر اسناد، قدرت تحلیل و بررسی مورخان و تاریخنگاران را تقویت نماید، اگرچه این مسئله منحصر به سازمان نمیشود و در مورد بسیاری از جریانات، وقایع، شخصیتها و ... صدق میکند، امید است چنان شود که باید شود.