کتاب «تجربیاتی از حماسه
آمل» به اهتمام ستاد تحقیقاتی ششم بهمن و با پژوهشگری مهدی خانی به انعکاس تجربیات
فرماندهان، مسؤولان، بسیجیان و عموم مردم آمل از واقعه ششم بهمن میپردازد.
هدف کلی پژوهش، مستندسازی تجارب پاسداران، بسیجیان و
مردم عادی شهرستان آمل و شهرستانهای اطراف برای مهار و کنترل درگیری ششم بهمن سال
1360 آمل معرفی شده است.
بنابر فصل کلیات، بخشی از تجارب افراد یاد شده که قابلیت
انتقال به نسل فعلی و آینده کشور را دارد، پس از مستند کردن، در اختیار مراکز
آموزشی و تحقیقاتی نیروهای مسلح و همچنین دانشگاهها قرار میگیرد تا در شرایط
مشابه و احتمالی آتی، بتوانند از این گونه تجربیات استفاده کنند.
نویسنده نکته مهم در این زمینه را ترویج و انتشار یک
«تجربه ویژه» به کشورهایی میداند که در زمینه حکومت مردمی و دفاع شبهنظامیان از
منافع ملی کشورشان حرکت تودهای و انقلابی انجام میدهند و نیاز دارند تا در
مواردی که احیاناً چنین مسائلی رخ میدهد، راههای مقابله و کنترل لازم را مطالعه
کرده و نسبت به آن آمادگی لازم را داشته باشند.
وی در ادامه مینویسد: «باید اذعان کرد که در دهه پیش رو و
در کشورهایی که بیداری اسلامی در جریان است، برای اینگونه مسائل نیاز به مطالعه
دستاوردهای وقایع و جریاناتی هستند که در آن، مردم برای دفاع از آرمانها، نظام،
حکومت و سرزمین خود، به فداکاری جمعی توجه نموده و در برابر بیگانگان، حتی از
نیروهای مسلح نیز پیشروتر و آمادهتر باشند و پیشاپیش نیروهای نظامی و امنیتی،
سینه خود را سپر انقلاب و حفظ موجودیت خویش بنمایند.»
کتاب «تجربیاتی از حماسه آمل» در 6 فصل با عنوانهای
«کلیات»، «تجربهنگاری»،
«مستندسازی»، «شرح واقعه»، «ثبت تجربیات» و «پیوستها» نوشته
شده است.
در صفحه 137 کتاب میخوانیم: «دو هفته بود که بهطور شبانهروز
در کمیته انقلاب مشغول فعالیت بودم و به منزل نرفته بودم. غروب روز پنجم بهمن برای
استراحت به منزلم در نیاکی محله رفتم. شب در حال استراحت بودم که صدای تیراندازی
حدود ساعت 23/30 به گوش رسید. از خواب بیدار شدم، بلافاصله از منزل خارج شدم و به
حسینیه ارشاد رفتم. صدای تیراندازی هر لحظه شدیدتر میشد.
محله نیاکی، از محلاتی است که حزباللهیها حاکمیت دارند
و پایگاه بسیج و انجمن اسلامی فعالیتهای مهمی بر عهده دارند. وقتی به حسینیه
رسیدم، تعدادی از بسیجیان و حزباللهیها جمع شده بودند، خبر دادند که جنگلیها
به شهر حمله کردهاند.
تماسی که با سپاه گرفتیم، دستور این بود که محله را حفظ
کنید و از محله خارج نشوید، حدود یک ساعتی ماندیم و صبر کردیم، دیدیم تیراندازی
خیلی شدید است، طاقت نیاوردیم. تنها کسی که مسلح بود، من بودم که کلت کمری داشتم. با یکدیگر مشورت کردیم که تا انتهای محله
خودمان گشتی بزنیم. انتهای نیاکی محله، در واقع ابتدای مرکز شهر بود (سبزه میدان)
و خلوت بود. دوباره تصمیم گرفتیم تا مخابرات که چند متر و یا چند ده متر بیشتر
فاصله نیست، برویم ببینیم چه خبر است. ناگهان وانتنیسانی را مشاهده کردیم که از
خیابان 17 شهریور به سمت بسیج در حرکت بود. مقداری جلوتر آمدیم تا جلو دبیرستان
امام خمینی که رسیدیم، وانتنیسان و یک دستگاه پیکان را دیدیم که چند نفر درون
پیکان نشسته بودند. فضا تاریک بود. موقعی که راننده نیسان در حال قفل کردن در
خودرو بود، او را شناختیم. با خودمان گفتیم، حتماً نیروها خودی هستند.
چند قدمی جلوتر رفتیم، کنار داروخانه شبانهروزی (سابق)
چند نفری را در حال ایستاده در وسط خیابان دیدیم. به ما گفتند: کیستید؟ با صدای
بلند گفتیم: کمیتهای هستیم. بدون
درنگ رگبار به سمت ما آمد. ما عقب نشستیم و در گوشه پله بانک ملت پناه گرفتیم و
تعدادی از گلولهها به سمت پیکان رفت. با کلت، یک تیر شلیک کردم.»
«تجربیاتی از حماسه آمل» را نشر «مجتمع فرهنگی عاشورا» با
شمارگان پنجهزار نسخه، قطع رقعی، 256 صفحه و به بهای 100هزار ریال روانه بازار
نشر کرده است.